مخفیگاه

بعد خب حرفهایی که دور و وریام نمی فهمن رو میرم تو پلاس یا فیس بوک میگم … چیزائی که آدمهای اونجا نمی تونن درک کنن رو تو توئیتر … چیزائی که اونجا هم نتونن درکش کنن رو میام تو وبلاگم میگم …

وبلاگ مثل مادر آدم می مونه

چهار شنبه سوری

بعد اینکه بعد از اون همه بزن و برقص وشادی کردن تنهائی برگردی خونه و ببینی
اوه چه همه تنهایی ... چیزِ خیلی چرتیه ...
یه حس گنگی که معمولا تا یه چند ساعت ،
بین سینه و گلوت گیر میکنه نمیدونی چی کارش کنی

آزادی‌ات مبارک

غافلگیری یعنی اینکه
یه روز ... همین که میپیچی تو کوچه تون ببینی همه هویت کسی که توی لحظه لحظه دوران بچه گیت وجود داشته شده یه تیکه کاغذ که بالاش نوشته بازگشت همه به سوی اوست

اصن رسالت همه کوچه ها غافلگیر کردنه

...

پستهای اول وبلاگها رو جدی بگیرین ...
پست اول هر وبلاگی خودِ خودِ شیشه خورده داره نویسندشه ...
که هنوز از دنیای واقعی درست حسابی جدا نشده

آفتاب پائیزی

یادت باشه به آدمها حق بدی
که بترسن
که بشکنن
که خرد بشن گاهی
بی اونکه نگران کسی که بهشون تکیه کرده باشن

یادت باشه حق بدی
گاهی آدمها یک هو بی دلیل و بهونه خرد شن بریزن زمین