بعد خب حرفهایی که دور و وریام نمی فهمن رو میرم تو پلاس یا فیس بوک میگم … چیزائی که آدمهای اونجا نمی تونن درک کنن رو تو توئیتر … چیزائی که اونجا هم نتونن درکش کنن رو میام تو وبلاگم میگم …
بعد اینکه بعد از اون همه بزن و برقص وشادی کردن تنهائی برگردی خونه و ببینی
اوه چه همه تنهایی ... چیزِ خیلی چرتیه ...
یه حس گنگی که معمولا تا یه چند ساعت ،
بین سینه و گلوت گیر میکنه نمیدونی چی کارش کنی
غافلگیری یعنی اینکه
یه روز ... همین که میپیچی تو کوچه تون ببینی همه هویت کسی که توی لحظه لحظه دوران بچه گیت وجود داشته شده یه تیکه کاغذ که بالاش نوشته بازگشت همه به سوی اوست