سال اضافه کاری

خدایا دیدی حواست نبود به گاوه چه شاخی زد ... دیگه خودت حواست به این ببره باشه ٬ دمت گرم ...
پ ن : در جواب به نام گذاری سال ۸۹ "سال صبر استقامت" ... اینا گفتن امسال سال بیلاخ و دهن سرویس شدنه خدا به خیر بگذرونه

به افتخار رفیقامون

هر دم دردی، از پی دردی، ای سال!

با این دل ناتوان چه کردی ای سال!

رفتی و گذشتن تو یک عمر گذشت

صد سال سیاه برنگردی ای سال!

قیصر امین‌پور

پ ن : می دونی چیه مادر ... هفت سین هامون بی یاد سهراب بی یاد سهراب ها هفت سین نمیشه ... عیدتون مبارک

88 تمام

عهديست که بسته ايم برمي خيزيم
با اينکه شکسته ايم برمي خيزيم
هروقت که نام عشق را مي خوانند
هرجا که نشسته ايم برمي خيزيم

"هادي فردوسي"

عیدتون بی خطر ٬ سالتون پر امید

پ ن : به قول یکی ٬ امید توی ۸۸ که سیاسی ترین کار سال بود

ارتش تفنگ ساچمه ای


ببین الان اصلا نمی خوام بحثو سیاسی کنما ...
ولی خدائی یکی نبود به اینا بگه آخه خل و چلا مثلا با جمع کردن سطل آشغالا می خواین امنیت مملکتو برقرار کنید...خب این چه کاریه آخه...

پ ن : بر و بچ نظام آباد و تهران پارس... دمتون گرم

آهای ...

اصلا حواست هست از وقتی داری برای خودت مینویسی ٬ دیگه کلمه هات رنگی نیستن... دیگه نه درد رو قرمز مینویسی نه بابا رو آبی نه آرزوهات رو صورتی... دیگه حتی ترسها رو هم بزرگ نمینویسی ها ...رنگ باختن همشون ...چه خوب و چه بدشون ...هان دنیا همینه دیگه

پ ن : رونوشت به خودم

به کجا چنین شتابان

خیلی ها هستند که از اول زندگی شون تا الان
بدون اینکه چیزی یا زندگی کسی رو به فنا داده باشند به فنا رفتند
گفتم که فقط بدونید هستند و اونطورا هم که فکر میکنید
تنها به فنا رفته به فنا نداده دنیا نیستید...
همین ٬ شب خوش

پ ن : ندارد ...

گذرگاه

همم، هشت روز مونده به عید نوروز.
سبزه انداختم.هشت روزه دیگه مونده و سبزه های من دارن با سرعت خیلی زیادی رشد می کنند. اولین سبزه عمرم که خودم انداختم. اولین عیدی که ممکنه پیش خونوادم نباشم.

آدم باید بلد باشه، وقتی تنهاست، وقتی هیچ کس دور و برش نیست، خودشو سرگرم کنه، حواس خودشو پرت کنه که از افسردگی نمیره، دغ نکنه.
تنهایی های طولانی رو نمی گمااا. تنهایی های کوتاه مدت، که گاهی بعضیاشون بدجوری یقه آدمو می گیرن. که همچین سفت و سمج میان پهن می شن رو همه وجودت. تنهایی که می گم یعنی تنهایی مطلق... یعنی مطلقا هیچ کس ... تنهایی که فقط و فقط خودت باشی. تصورش خیلی آسون تر از واقعیتش بود. اما آدم باید بلد باشه شب های اینجوری رو به صبح برسونه. دقیقا همین. یعنی دقیقا الان مهم اینه که آدم بتونه این شب های اینجوری سنگین رو به صبح رسوند. که لابد فردا یه چیزی پیدا می شه که باهاش روز رو گذروند. سخت هست ولی میشه گذروند

پ ن : این چند وقت که نبودم وبلاگ نوشتن هم یادم رفته.حس می کنم مدیونم به بلاگم.

دادگاه درون

وقتهایی که دیگران من رو میبرن زیر سئوال معمولن برایش جواب دارم ... یا به قولی برایش یه جوابی میتراشم .
ولی وقتی خودم ٬ خودم رو میبرم زیر سئوال...جواب پیدا کردن سخت است...نوشتن سخت است...حرف زدن سخت است...یه وقتهایی آدم توی زندگی با خودش روبرو میشود... بعد می بیند که هیچ حرفی برای زدن ندارد ... سخت می شود این لحظه ها ... سخخخخت

پ ن : خوش به حال تموم آدمهای همیشه حق به جانب عالم

غریبه

نمیدونم برای چند نفر این اتفاق پیش اومده ...
شدم مثل این آدمهایی که صد بار یه راه پله رو بالا پائین کرده ...اما یه روز که وسط راه پله است برق میره

اونوقت مجبور تو تاریکی بره بالا و پاشو بلند میکنه تا پله رو رد کنه اما تالاپی می خوره به در و دیوار ...

حالا حکایت منه ;

راه پله همون راه پله است ... مسیر همون مسیره اما نوری نیست ... هی دارم می خورم به در و دیوار و به روی خودم نمیارم...ولی راستشو بخوای خیلی ترس دارم از این خاموشی محض و این بلا تکلیفی ...اما چاره ای نیست باید برم

پ ن :فقط اینجا بود که توی این چند روز دلم براش تنگ شده بود ...آره ٬ همین دنیای مجازی خودمون و کلمه هاش