تلخ روز امسال

عقد کنون برادر زادم بود رفته بودیم محضر...
عاقد نصیحت کردنش گرفته بود داشت به همه درس اخلاق می داد منم حوصله ام سر رفت گفتم برم بیرون یه دوری بزنم رفتم سمت میدون
دم دکه وایسادم یه آب معدنی هم بگیرم بعد برم
آب معدنی رو خریدم همین سرمو بردم بالا آب بخورم دیدم یه صدای بلندی اومد نگاه کردم دیدم یه اتوبوس شرکت واحد انگار که ترمز بریده داره مستقیم میاد سمت میدون رسالت هر چی هم ماشین و آدم سر راهش هست دارن پرت میشن اینور اونور و نزدیکی جایی که بودم پرواز کرد تا نصفه رفت تو میدون

اولش یه چند ثانیه انگار خلقت دکمه استپو زده باشه همه وایساده بودیم که چی شد الان!! بعد کل جمعیت مثل دیوونه ها همین جور می دوئیدن اینور اونور ... یه سری برای کمک یه سری هم پا به فرار و دور شدن از اتوبوسه که مبادا منفجر شه

اصلا کار به اون احمقی که فکر میکرد خیلی حالیشه و به جای راننده اصلی اتوبوس نشست پشت فرمون و این فاجعه رو به بار آورد ندارم

همه اینا رو نوشتم که بلکه بتونم فراموش کنم که بگم دیدن این سطح از مصیبت اونم تو کمتر 10 - 12 ثانیه رو هنوز نتونستم تو خودم حلش کنم اصلا اولش برای همه مون شبیه فیلمهای هالیوودی بود تا واقعیت...اون جیغایی که مسافرای تو خود اتوبوس داشتن میزدن... وضعیت اون سه نفری که نتونستن در برن و زیر اتوبوس له شدن من و آب معدنی ای که اگه بابت خریدنش وای‌ نمیسادم دم دکه!!... هیچ کاری رسما ازمون بر نمی یومد... فقط از یه خانمی که بدبخت خودش هم حال درست درمونی نداشت خواهش کردیم چادرش بده بهمون بکشیم رو اون بنده خدائی که از سه چهار جهت تا خورده بود

نمی دونم چی شده که هی اجل میاد جلو چشم من جون آدما رو میگیره اون از کاسب سر محله مون تو چند روز پیش اینم از این