اندر احوالات خلقت

آورده اند که روزی آدم رو به خدا کرد گفت
آدم : خدایا شکرت

خدا : به به .. بنده طرد شده من ...چه خبر از اینورا... بابت چی منو شکر میکنی

آدم : خداوندگارا .. بابت این طلوع دل انگیز خورشید تو را شکر میکنم

خدا :خاک بر سر الافت کنن٬برو جلو بچه هاتو بگیر دارن همدیگر رو میکشن٬این اداها چیه

و این گونه بود که برای تنبیه آدم ٬ اولین کسوف در دنیا به وقوع پیوست...

پ ن : من بعد از مکاشفه :

...

خبر خاصی نیست ...
فقط اینکه عادت کردم که بنویسم ; همینجوری بی دلیل ... اصلا میدونی چیه وبلاگ نویسی ، یعنی تبدیل یه عمر زندگی به "سی دو تا حرف الفبا" ... حالا اگه بخوای خیلی دقیق حساب کنی میشه سی و دو تاحرف به علاوه نقطه و ویرگول و علامت تعجب و علامت سئوال و علامت سئوال و علامت سئوال...

پ ن :که یعنی هیچ وقت نمیشه این علامت سئوالها رو کم کرد ، مهم اند خیلی مهم ، خیلی هم مفت و ارزون به دست نمیاد فهمیدنشان ...

رفیق روزهای خوب و بد من


آدمهای خوب ٬ چتر لحظه های بارونی اند ; قبول

سایه ات تاااا ابــــــــــد بالای سرم برقرار ٬ اما...

چند روزیست دلم دستهای بارون زده میخواهد

تلخی مکن .

سال کبیسه

امشب...
مذهبی هاش غم شهادت امام عسگری رو گرفته بودن

تلویزیون ما غم جنایات ریگی رو

تلویزیون های اونور و گودر و بقیه هم غم لت و پار شدن دانشجوهای کوی دانشگاه رو

تموم شو لعنتی ٬

تموم شو ای سال نحس ... تا کی می خوای کش بیای ... تموم شو خواهشا

پ ن : ندارد ...

با صدای بلند بخوان

یک روز میگردم...
همه این آدمهایی که میان تو بلاگها کامنت تبلیغاتی میذارن رو پیدا میکنم و میکشم

آره درست خوندی...پشت سر هم به صفشون میکنم ...شات گانو میزارم رو پیشونی نفر اول و شلیک میکنم ٬ گوله همینجور میره تا به نفر آخر برسه

پ ن : [آیکون شیشکی]نثار تموم دوستانی که الان می خواستن کامنت تبلیغاتی بذارن ...

پ ن : چهلمین روز در گذشت جیمیل رو هم به همه تسلیت میگم...میگن تقصیر ما نیست مشکل از خود ِ گوگله ٬ باشه قبول ...خار مادر آدم دروغگو ... حالا هر کدوم هستن

دروغگوی حقیقت

در دروغ بزرگ ٬ همواره نیروی باورپذیری وجود دارد...

زیرا توده های عظیم مردم همواره از طریق تاثیرهای ناخوداگاه بسیار راحتتر فریب می خورند تا اینکه بخواهیم انها را با استدلالهای غیرمنطقی گمراه کنیم. بنابر این مردم عادی به واسطه ذهن ساده‌ای که دارند از طریق دروغ بزرگ راحتتر فریب می خورند تا دروغهای کوچک و معمولی چرا که مردم عادی خودشان اغلب برای موضوعات کوچک دروغهای کوچکی می گویند اما از اینکه دروغهای بزرگ و شاخدار بگویند شرم دارند. انها هرگز به ذهنشان هم نمی رسد که دروغهای بزرگ و شاخدار بگویند و از این رو باور نمی کنند دیگران آن قدر وقیح باشند که واقعیت را تا این حد تحریف کنند. حتی اگر به آنها مدارک و شواهدی ارائه شود که دروغ بودن چنین گفته‌هایی را ثابت کند آنها باز هم در قبول واقعیت تردید می کنند و می گویند حتما توضیحی برای این مساله هست که ما نمی دانیم. به این دلیل دروغهای بزرگ حتی بعد از افشا شدن هم تاثیری از خود به جا می گذارند. این واقعیتی است که تمام دروغگوهای حرفه ای دنیا از ان اطلاع دارند.

"آدولف هیتلر"

پ ن : فکر کنم برای آدمهای صد سال بعدش این ها رو نوشته

کوثر ملی

به نام جمهوری اسلامی ایران
همانا ما به تو ایمیل ملی عطا کردیم . پس صدات هم در نیاد و ازش استفاده کن . مطمئن باش که دیگر رنگ جیمیل را نخواهی دید

جرات داری نگو صدق دولت المحبوب العظیم تا برات بقره نازل کنیم

پ ن : نازل که چه عرض کنم ....

پ ن : جالبیش اینجاست زدن جیمیل رو قطع کردن ٬ بعد دامنه خودشون رو تو گوگل ثبت کردن ... رو نیست که سنگ پا قزوینه
خدا حافظ بهمن ...

آهو نمی شوی به این جست و خیز گوسپند






باورها مثل جمله های تو ذهنن ٬ تجربه ها مثل عکس

بعضی جمله ها هر چه قدر هم که برات قشنگ و جدی باشن یه روز که دیدیشون ...خود واقعیشون رو که دیدی ... که لمس کردی

مجبورت میکنن بهشون هر هر بخندی ...یا به یادشون پوزخند بزنی ...

پ ن : نیم ساعت بیشتر خندیدم ٬ نمیرم از خنده امشب شانس آوردم...

ولوم آپ

آدمها از هر طیف خاصی که باشند ... منظورم از لحاظ اعتقادیه
همه جور زندگی ای رو حتی واسه یه بار هم که شده تجربه میکنن فقط کافیه اون لحظه تصمیم بگیرن که کدوم زندگی ای رو انتخاب کنن ٬ انتخاب کنن که کی بشن ...!!

میون همه زندگی ها ٬ چه از نوع خوبش چه از نوع بدش (بسته به باور اون لحظه ات فرق میکنه) ...چه بخوای چه نخوای تنها شدن ٬ یه جائی از تعریف های اون رو مال خودش میکنه ... .

و میشه دروازه خروج از اون نوع زندگی .
حتی دروازه خروج از خدا و بی خدا شدن هم همین تنها شدنه
تـــه ِ ته ِ همه این چپ و راست کردن ها و بالا پائین کردنهای زندگی برای فرار از تنهایی
میمونه یه دستگاه mp3 player Ipod و چند نخ سیگار که میشن زندگیت

که یعنی اون موقع است که میشه هدفون تو گوش ، ولوم تا ته ، سیگار پشت سیگار...آهنگ بعدی ، ولوم تا ته ، سیگار پشت سیگار ... آهنگ بعدی ، ولوم تا ته...................

تا یادت بره آدمهای توی زندگی های قبلیت فقط به درد این میخوردن که قابشون کنی و بزنی روی دیوار... همین
دوررررررررن ازت خیلی دووووووووور

پ ن : حالا تو هی فرار کن ... هیییییییی فرار کن

V

اگه بری ... من دلم تنگ می‌شه برای بوق اشغال خانه‌تان
خواستی بری گوشی را لطفا برای هميشه بد بگذار...
پ ن : ایرانی و خارجیش فرقی نداره ولنتاین مبارک

بعدا نوشت : اینجا رو بخونید تا راجب سپندار مزگان یا همون ولنتاین ایرانی بیشتر بدونید

پیوندهای روزانه دلم

جالبیش اینجاست که این چند روز کسایی نقدمون کردن که اون روز حتی رنگ خیابون انقلاب هم ندیدند

چه خبره آقـــــــــــــا...

من خودم از هفت صبح تو خیابون انقلاب بودم ... تو همه خیابونهای فرعی ای که می خورد به خیابون انقلاب و آزادی کیپ به کیپ لباس شخصی و مامور با باتوم و اسلحه وایساده بود ... توی خیابون سمیه پارکینگ موتور سواراشون بود ...خیابون جمهوری و هم همینطور... شما بودین که ببنید ...!! جزو کدوم یکی از آدمهایی که تو میدون صادقیه کتک خوردن و در و داغون شدن بودین...که نشستین و نوشتین که جنبش سبز باخت ٬ ما باختیم!!...کدوم باختن آقایون ... بخوام بگویم بودیم و بی شمار بودیم اون روز دروغ گفتم

اما به خدا که حق مان این نیست...

هیچ آدم عاقلی نیست که بخواهد آدمها به خاطر ترسی که توی این مدت دچارش شدن رو مقصر کنه
این همه فشار و تبلیغات از روز عاشورا تا الان خیلی از آدمهای طبقه متوسط رو خسته کرده ... یعنی واقعا مقصرا...
به چه جرمی آخه...!!!!!!!!
عزیز دل من/رفیق من/
اون روزهای آرام آزادی و کریم خان و هفت تیر ...اون عاشورای خونین و ۲۲ بهمن و روزهای تلخ و شیرین دیگه ای که توی راهه ٬ همه و همه ایستگاه هایی است که این غافله سبز اگر هدفش را می خواهد چه بخواهد چه نخواهد باید ازش بگذرد...

به خدا که حق مان نیست ...

تا تقی به توقی می خورد شاتالاق می خوابونیم زیر گوش هم دیگه و میگوئیم باختیم ...
حقش نیست اونهایی رو که باهامون نبودن رو مقصر بدونیم ...
آدمهای این کاروان سبز لینکهای تو بلاگمون نیستن که راحت بخواهیم حذفشون کنیم یا اینکه چون اونها فیلترش کردند ٬ حذفشون کنیم...
آدمهای این غافله تو دل هم لینک شدن ...که باید پیوندهای روزانه دل همدیگر باشند اگر میخواهید نبازیم
دلهایی که نا امید و سیاه باشند به هیچ جا نمیرسند ... تاب نمی آوردند روزهای بدتر از این را...
نگذار لینکدونی دلت سرد و خالی و سیاه شود رفیق...

به افتخار خودمان

راستش داشتم به این هشت ــ نه ماه فکر می کردم . به این هشت ــ نه ماهی که تو تاریخ ثبت میشه و فرداها در موردش حرف میزنن ... دیدم ما تو این چند وقت ... همه ترسها رو با طنز ٬ تهمتها رو با بغض ٬ خشمها رو با خنده ٬ و گلوله ها رو با گل جواب داده ایم ...
خدایا ; حتی تاریخ هم توی کار ما مانده...!!

پ ن : قسم به لحظه لحظه های اون روزهای سرخ ...

سبزترین روز سال در راه است

حالا که دیر است

مي خواهم بگويم ...

ما كه حالا مي آييم توي خيابان ها تا كتك بخوريم و بدويم و بميريم ، وقتي دست بند سبزمان را گره مي زنيم ، نه تصوير ندا بلكه فيلم هاي مانده از بهمن پنجاه و هفت نقش مي بندد توي ذهن مان . آن جا كه ملتي مجسمهء شاه را مي كشد پايين . آن جا كه يكي داد مي زند ؛ « شاه با فرحش در رفت ! » و ما ديگر نمي پرسيم مي شود ؟ مي شود شاهي فرار كند ؟ نمي پرسيم مگر شاه ها فرار مي كنند ؟

ما را خود ِ شما بار آورديد با آن فيلم هاي مستند هر زمستان تان . با « بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر ... » تان ... آن فيلم ها حرف ندارند ، خود تاريخ اند ، نه مانند « ديروز ، امروز ، فردا » ي تان . خود تاريخ اند بي هيچ كم و كاستي و تحريفي . بي هيچ برشي .

ما را خودِ شما بار آورديد وقتي امام هر سال داد مي زند ؛ « من دولت تعيين مي كنم ! من تو دهن اين دولت مي زنم ! » پس مي شود توي دهن دولت ها زد ؟ به همين راحتي كه امام داد مي زند ؟ ....

وقتي امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند . امريكا با آن همه بزرگيش ! وقتي آقاي گورباچف بايد بترسد !

ما را خودِ شما بار آورديد ...

ما تماااام ِ بهمن های عمرمان شاه را ديديم كه با فرحش در رفت . شاه را ديديم كه آمد پايين و شكست . ما ياد گرفتيم كه مي شود . مي شود شاهي با آن همه شاهيش برود و ازش چيزي نماند . مي شود دست خوني يكي از جلوي دوربين رد شود ، پشتش ديوار هاي آجري باشد و « مرگ بر شاه » ي كه شاهش سر و ته نوشته شده . يا پيرهن خوني يكي روي دست هاي باطبي تا آخر دنيا قاب شود توي خاطرات يك مردم . مي شود خون جاري شود از گلوي ندا و ما هنوز باك مان نباشد از اين همه دويدن و نفس كم آوردن .

مي شود اين روزها ادامهء بهمن پنجاه و هفت باشد . نمی شود ؟ ...

چرا .. می شود ...



حالا كه دير است ! اما يادتان باشد ...

توي زندگي بعدي تان ، دوباره اگر تاج و تختي نصيب تان شد ، اين ها را ياد بچه هاتان ندهيد . تاريخ را پاك كنيد – همین کاری که تازه شروع کرده اید ، اما دیییییر - از هر چه شاهي كه به زير آمد و مشت هاي گره كرده و فرياد مرگ بر . زندگي را پاك كنيد از تاريخ ... بگذاريد شاه ها كه رفتند ، مجسمه هاشان بماند آن بالا . مقتدر . تا هيچ كودكي نفهمد شاه ها فرار مي كنند ، مي شكنند آخر داستان ها

ما را خود ِ شما بار آورده اید ... خود ِ شما ... توی ِ کار ما مانده اید ...

.:: تیغ ماهی ::.

پ ن : فکر میکنید فیلترش کنید منتشر نمیشود ... آقای دکتر ما حذف شدنی نیستیم!!

غروب های بی دغدغه زمستون

این روزها ...

توی این شهر خاکستری اگر می خواهی از خلوتی های دل کسی خبر دار بشی

باید به ته کفشهایش نگاه کنی ...

به سابیدگی ه ته کفشهایش منظورم بود

باورکن ...

خوب دقت کنی میبینی که هی حرف میزنن این روزها با ما این ته کفشهایمان ...

هی یادمان می اندازند خنده بهمان حرام میشود اگر از یاد ببریم این/اون سابیدگی ها رو

هی یادمان می اندازند دیگر نمی توانی بی اندوه بخندی اگر یادمان برود این/اون روزها رو

گيرم که ديگه خسته شده باشيم از هر چه فرياد زدن و دويدن و به كوچه هاي بن بستی که درهاي خانه هاش همه بسته بودن رسیده ایم

پ ن : بیست و دو بهمن نزدیک است