24... به روح اعتقاد پيدا كردم

گفتم برم به جنگ افكار منفي و اين صحبتا ...
اين شد كه تصميم گرفتم صبر كنم نصف شب بشه و بعد برم سراغ عابر بانك سر محل كه به خودم ثابت كنم اينا همش خرافاته و توهمه كه هر دفعه ميرم از اين عابر بانكه پول بكشم بيرون زارتي يه نفر زودتر از من ميره جلو دستگاه و بسي جاي خوشحاليه كه اعلام كنم همين كه از كوچه مون پيچيدم تو خيابون ديدم دو تن از جوانان برومند اين سرزمين ،
دقيقا همين امشب تصميم گرفتن كه مثل من به جنگ افكار منفي‌شون برن ...
اونم دقيقا همين ساعت 1:30 ...
خلاصه كه خيلي اين موضوع تو روند تغيير افكارم تاثير داشت و چه قده همه چي خوبه واقعن و آره و اين حرفا
.:: mOorChE ::.

هیچ نظری موجود نیست: