اینجا شرافت جرم است

امروز سیمای ملی داشت یه گزارش نشون می داد
از ملاقات مسئولین شهرداری با خانم هایی که سرپرست خانوار بودن ... باهاشون صحبت می کردن که بتونن مشکلاتی که توی زندگی دارن رو برطرف کنن ... (ایجاد شغل و وام و امکان ادامه تحصیل و این چیزها) که از حق نگذریم ایده جالبی بود و داشتم کلی از دیدن یه همچین گزارشی تو تلویزیون مون حال می کردم ...
اما از یک جائی به بعد برنامه تلخ شد ... درد آور بود از اینکه می دیدم وقتی می خواستن از مراجعین گزارش بگیرن دوربین از پشت ، اونها رو نشون می داد ... شاید اگه صدای تلویزیون قطع بود یا از اول نمی دیدم فکر می کردم دارن با یک سری متهم که دادگاهی شون با هم افتاده گزارش می کنن ... از بس که نوع نگاه تصویر بردار و جایگاهی که وایساده بود بد بود ...
نمی دونم چی بگم ... شاید من زیاده خواهم و کار اونا درست بوده ... شاید واقعا باید کسی که به هر نحوی سایه مرد زندگی اش از روی سرش کنار رفته و حالا اونه که باید جور زندگی رو بکشه خجالت بکشه از اینکه آدمهای دور و اطراف بشناسنش ... شاید توقع من معنی ورود به حریم شخصی شون رو میده و تفکر درستی نباشه ... اما از بعد از ظهر تا الان هر چی کلنجار رفتم نتونستم به خودم بقبولونم این شایدها درسته ... نتونستم به خودم ثابت کنم که تنها بودن باید جرم شناخته بشه ... نتونستم قبول کنم که آدمها از بابت اینکه روزگار تنها شون کرده باید خجالت بکشن ... خجالت بکشن که راحت و بی پرده بیان به همه بگن که شرافت شون رو نفروختن و نذاشتن زندگی شون از هم بپاشه ... زندگی ای که حتی اگر از زیر بارش شونه خالی می کردن هم کسی نمی تونست متهم شون کنه ...

ما با این جماعت چی کار کردیم واقعا ؟

.:: moOrChE ::.

هیچ نظری موجود نیست: