شب نویسی

خواب موندم دوباره …

راستش الان دیگه تقریبا یه عمره که شبا نمی تونم زود بخوام … ریحان این چند وقته اصلا نتونستم پست طولانی بنویسم … همش شده مشت مینیمال طنز تا بهونه ای بشه برای دور هم بودن … دلم برای روزانه نویسی تنگ شده بود … خیلی خیلی … یه وقتهای جز به جز اتفاقا رو می نوشتم … روزها و آدماهش یادم می موند و کلمه ها خودشون می مودن …

اما الان

الان نگاهم به دور و برم خیلی سطحی شده نمی دونم چرا ولی دیگه چیزی نیست که بتونه تکونم بده … اینجا شاید بتونم دوباره به اون روزا برگردم

خدا می دونه پنج شنبه علی چه قدر می خواد سرم غر بزنه بابت غیبتم … تخمم نیست می خواد چی کار کنه مگه …

هیچ نظری موجود نیست: