دوران جاهلیت

زنگ دوم بود یادم نیست دقیقا درس چی داشتیم ولی معلم نداشتیم ما هم پیچیدیم بیرون رفتیم دو بطر عرق خریدیم و خوردیم و برگشتیم مدرسه

شانس ما زد و حال یکی از بچه ها سر کلاس بعدی خراب شد و قضیه لو رفت...
همه مونو کشیدن بیرون هم زنگ زدن نیرو انتظامی هم به خانواده هامون خبر دادن
دل تو دلم نبود که دیدم بابام رسید قضیه رو بهش گفتم اونم چپ چپ نگام کرد رفت تو دفتر مدیر یه چند دقیقه نگذشته بود که دیدم اومد بیرون منو گرفت زیر چک و لگد که آره دیوث این همه خون دادیم که تو بری عرق بخوری من مذهبی مادرت مذهبی تو گه خوردی همچین غلطی می کنی

چنان میزدتم که مدیر مدرسه هم کم آورد اومد منو نجات بده بابام هم هی میگفت اینو بدینش به من بدینش به من خلاصه ما رو از مدرسه با کتک کشوند بیرون سوار ماشین که شدیم گفت خب؟ چی خوردین حالا ؟

من اون روز نفهمیدم باباهه برای چی اون کارو کرد بعدنا که بحثش پیش اومد گفت من اگه اون کولی بازی رو در نمیاوردم الان زیر شلاق قاضی کلیه هاتو به فنا داده بودی

اگه تا اینجا خوندین و منظورمو نفهمیدین باید بگم که کل اینا رو نوشتم تا بگم هر کی زد زیر گوشتون فوری بهش فحش نکشین شاید می خواد نجاتتون بده

هیچ نظری موجود نیست: