تو مهد دیکتاتوری بزرگ شدم...
از اعضای خانوادم بگیر تا همسایه ها و بچه های هم دوره خودم، اکثرشون آدمای زورگو یا پر مدعایی بودن این انگار یه جور قانون نا نوشته بود که هی اگه میخوای زنده بمونی باس زورگو و ضعیف کش باشی
اما دیگه دورمون گذشته بزرگامون پیر شدن دیگه خیلی وقته یادشون رفته باس سلطان باشن، هم دوره ایامم درگیر زن و بچه...
دنیای موازی که میگن فکر کنم همینه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر