19... من عاشق اين ملتم

چهار شنبه اي موتور رفيقمو گرفتن
امروز خير سرمون كله سحر رفتيم خيابون خليج كه جزو نفرات اول باشيم و زود موتورشو ترخيص كنيم ...
همين كه رسيدم دم در ساختمون ...
ديديم واااااااااااو ، پسر چه خــــــــــــــبـــــــــــره !!! ... خلاصه صبر كرديم تا ساعت 8 كه در رو باز كردن و
دقيقا مثل اون صحنه ِ سريال امام رضا بود كه ملت براي ديدنش ريختن سمت تپهه ... دقيقا همينجوري ملت ريختن تو حياط مجتمع
حالا هي سرهنگه ميگه آقايون خواهشا تو يك صف وايسين تا راتون بدم برين تو ... آقا با شمامـــــــا ... ولي كو گوش شنوا ... طرفم ديد فايده نداره رفت همه سربازاي مجتمع رو به صف كرد جلو ملت و دستور حمله صادر كرد ...
سربازا كه با باتوم افتادن به جون مردم ، يه چند نفري براشون شاخ شدن و زدنشون ... بقيه هم اينا رو ديدن جرات پيدا كردن ريختن سر مامورا ...
كار به جايي رسيد كه همه شون مجبور شدن از گاز اشك آور استفاده كنن و چند لحظه بعد اَه اوه و صداي سرفه بود كه حياط مجتمع رو پر كرد بود ...
تو اين هيري ويري يه هو ديديم يكي از اون جلو شروع كرد به جمعيت فحش دادن كه آره فلان فلان شده ها برين تو صف ديگه اي فلانــــــــــ(چند نفر توپيدن بهش كه خفه شو بابا و درگير شدن)ـــم و دوباره روز از نو روزي از نو ...
سربازا ريختن سر اونا ... اونا ريختن سر مامورا ... باتوم ، فحش ، دعوا ، گاز اشك آور ...
يه سري هم وايساده بودن اون ته محوطه ... مامورا كه ميزدن شعار ميدادن "ولش كن ، ولش كن" مردم كه ميزدن ميگفتن "چپه‌ش كن چپه‌ش كن"
خلاصه كه جاتون خيلي خالي بود ، يه يك ساعتي سر گرم بوديم اونجا ...
.:: mOorChE ::.

هیچ نظری موجود نیست: